قبل از عید برنامه های زیادی نوشتم برای انجام دادن در فصل بهار! برم موتور، برم تدریس، برم فلانجا برم بهمان جا. 

به علت اون 40 و خورده ای روزی که رفتم مغازه و فاصله افتاد بین کارهام و زنده شدن حس امید دوباره برای اپلای کردن .تقریبا اکثرشون ناتمام موندند. ترجمه رو رفتم سراغش، دیدم خیلی ضعیفم و ابتدای راه، تدریس رو اونقدر عقب انداختم که تایم امتحانات تموم شد! و بقیه موارد هم همینطور. یه موتورش مونده که کلاس های عملیش تازه از یه هفته دیگه شروع میشه، معلوم نیست دوماه بعد بتونم گواهینامه اش رو داشته باشم.

و فعلا تنها گزینه ی روی میزم اپلای هست که باید سخت براش کار کنم ولی من شل هم براش کار نمیکنم. در هفته دوساعت وقت میزارم اونم به صورت جوگیرانه و یه حرکتی میزنم قشنگ احساس میکنم فقط باید یکی باشه دنبالم با چوب( استادم دقیقا) و هی بگه حیدر اینکارو کردی؟ اون فایل رو آماده کردی؟ یه پروسه زمانبر و عجیبه که نیاز به برنامه ریزی داره ولی من افتان و خیزان دنبالشم فقط .اینه داستان ما. و این افتان و خیزان هم قطعا ره به جایی نمیبره. 


کلا یکی دو هفته است افسردگی گرفتم. واقعا افسرده ام. اما بازم سطحی . یعنی با 5 دقیقه ورزش و بعدشم گرفتن یه دوش حالم مساعد میشه که بشینم پای کار، بعد از اون کافیه دو ساعت کار مفید انجام بدم و یه گزارشی رو تهیه کنم، کیفم کوک میشه و حالم خوب. افسردگی منم فکر کنم یه جور تمارض ناخودآگاه روحم باشه برای اینکه من رو به حرکت وادار کنه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قفسه بندی فلزی DornikaGold 8 نقطه Dan هنگامی که مرد کور گریه میکند سامانه طراحی جولیا بانک کتاب امین | فروشگاه اینترنتی کتاب | خرید کتاب کمک درسی Robert سرزمینم ایران